خار خندید....
نوشته شده توسط : نازنین خطر
خار خندید

 

و به گل گفت:

 

"سلام"

 

و جوابی نشنید...

 

خار رنجید،

ولی هیچ نگفت !!

 

ساعتی چند گذشت...

 

گل، چه زیبا شده بود!

 

دست بی رحمی، نزدیک آمد...

 

گل، سراسیمه ز وحشت افسرد!

 

لیک،

آن خار،

درآن دست خزید

 

و گل از مرگ رهید!

 

صبح فردا که رسید،

 

خار،

با شبنمی از خواب پرید...

 

گل،

صمیمانه به او گفت :

 

"سلام"

 

گل، اگر خار نداشت ،

 

دل، اگر بی غم بود،

 

اگر از بهر کبوتر، قفسی تنگ نبود،

 

"زندگی، عشق ، اسارت ، قهر و آشتی "

 

" همه بی معنا بود! "





:: بازدید از این مطلب : 62
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 2 فروردين 1395 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








x
با سلام آدرس چت روم عوض شده است برای ورود اینجا کلیک کنید !

اول چت

با تشکر مدیریت چت روم